داستان های عاشقانه سری سوم
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
داستان های عاشقانه سری سوم
نوشته شده در جمعه 8 شهريور 1392
بازدید : 1950
نویسنده : Mohammad

یک روز پسری با دختری آشنا میشه که از هر لحاظ دختر به پسربرتری داشت ولی چندین سال از پسر بزرگتر بود .دختر اونو بعنوان یه دوست خوب انتخاب میکنه و بعد از مدتی پسر عاشق دخترمیشه ولی هیچ وقت جرات نکرد که به اون ابراز احساسات کنه و بهش حقیقت رو بگه .

یه روز دختر از دوست پسرش می پرسه که عشق واقعی رو برام معنی کن و پسرخوشحال میشه و فکر میکنه که دختر هم به اون علاقه مند شده و براش حدود نیم ساعت توضیح میده دختر به دوستش میگه : من دنبال یه عشق پاک می گردم یه عشق واقعی کمکم میکنی پیداش کنم ، تا بحال هر چی دنبالش گشتم سراب دیدم و همه عشقها دروغ و واهی بود ، پسر بهش قول میده تو این راه کمکش کنه .

هر روز محبت و عشق پسر به دختر بیشتر میشد ولی دختر بی اعتنا می گذشت و هر چی دختر می گفت پسر چند برابرش رو اجرا می کرد تا دختر متوجه عشق اون بشه .  

تا اینکه یه روز که با هم زیر بارون تو خیابون قدم میزدند دختر به پسر میگه : میدونی عشق واقعی وجود نداره ؟  

پسر می پرسه چطور و دختر میگه : عشق واقعی اونه که واسه معشوقش جونش رو هم بده و پسر گفت : ببین ، به اطرافت با دقت نگاه کن ، مطمئن باش پیداش میکنی و باید اول قلبت رو
مثل آینه کنی . دختر خندید و گفت : ای بابا این حرفا برا تو قصه هاست واقعیت نداره . بعد دختر خواست که با هم به رستوران برن و چیزی بخورن پسر قبول کرد ودر حالیکه از خیابون عبور می کردند یه ماشین با سرعت تمام به اونها نزدیک شد*انگار ترمزش برید و نمی تونست بایسته و پسر که این صحنه رو میبینه دختر رو به اونطرف هول میده و خودش با ماشین برخورد میکنه و نقش زمین میشه دختر برمیگرده و سر پسر روکه غرق خون بود تو دستاش میگیره و بی اختیار فریاد میکشه عشقم مرد.

آره اون تازه متوجه شده بود که اون پسر قربانی عشق دختر شده ولی حیف که دیگه دیر شده بود.

دختر بعد این اتفاق دیگه هیچ وقت دنبال عشق نرفت و سالهای سال بر لبانش لبخند واقعی نقش نبست.

.

.

شش حرف و چهار نقطه ! کلمه کوتاهيه . اما معنيش رو شايد سالها طول بکشه تا بفهمي !
 

تو اين کلمه کوچیک ده ها کلمه وجود داره که تجربه کردن هر کدومش دل شير مي خواد!

 

 

هق هق شبونه ؛ افسردگي ،پشيموني، بي خبري و دلواپسي و .... !

 

 

براي هر کدوم از اين کلمات چند حرفي که خيلي راحت به زبون مياد.

 

و خيلي راحت روي کاغذ نوشته ميشه بايد زجر و سختي هايي رو تحمل کرد.

 

تا معاني شون رو فهميد و درست درک شون کرد !!!

 
متنفرم از هر چیزی که زمان را به یاد من میاورد... و قبل از همه ی اینها متنفرم

از انتظار ... از انتـــــــــــــــــــــــــــــــظار متــــــنـــــفــــــرم.
.

 

.

یک بار دختری حین صحبت با پسری که عاشقش بود، ازش پرسید


چرا دوستم داری؟ واسه چی عاشقمی؟


 

دلیلشو نمیدونم ...اما واقعا"*دوست دارم


تو هیچ دلیلی رو نمی تونی عنوان کنی... پس چطور دوستم داری؟


چطور میتونی بگی عاشقمی؟


من جدا"دلیلشو نمیدونم، اما میتونم بهت ثابت کنم


ثابت کنی؟ نه! من میخوام دلیلتو بگی


باشه.. باشه!!! میگم... چون تو خوشگلی،


صدات گرم و خواستنیه،


همیشه بهم اهمیت میدی،


دوست داشتنی هستی،


با ملاحظه هستی،


بخاطر لبخندت،


دختر از جوابهای اون خیلی راضی و قانع شد


متاسفانه، چند روز بعد، اون دختر تصادف وحشتناکی کرد و به حالت کما رفت


پسر نامه ای رو کنارش گذاشت با این مضمون


عزیزم، گفتم بخاطر صدای گرمت عاشقتم اما حالا که نمیتونی حرف بزنی، میتونی؟


نه ! پس دیگه نمیتونم عاشقت بمونم


گفتم بخاطر اهمیت دادن ها و مراقبت کردن هات دوست دارم اما حالا که نمیتونی برام اونجوری باشی، پس منم نمیتونم دوست داشته باشم


گفتم واسه لبخندات، برای حرکاتت عاشقتم
اما حالا نه میتونی بخندی نه حرکت کنی پس منم نمیتونم عاشقت باشم

 

اگه عشق همیشه یه دلیل میخواد مثل همین الان، پس دیگه برای من دلیلی واسه عاشق تو بودن وجود نداره


عشق دلیل میخواد؟


نه!معلومه که نه!!


پس من هنوز هم عاشقتم

 

نظره تو چیه؟


بهت نمیگم دوست دارم.

قسم میخورم که دوست دارم

بهت نمیگم هر چی بخوای بهت میدم.

چون همه چیز من تویی

اگه یک روز چشات پر از اشک شد دنبال شونه ای گشتی تا گریه کنی.صدام کن.

قول نمیدم اشکا تو پاک کنم. منم با هات گریه میکنم

اگه دنبال مجسمه سکوتی گشتی تا سرش داد بزنی صدام کن قول میدم ساکت بمونم

اگه دنبال خرابه ای گشتی تا نفرت رو در اون دفن کنی.

صدام کن قلب من تنها خرابه وجود توست

اگه یک روز صدات کردم که بهت نیاز دارم

بهم نگو کجایی فقط یک لحظه چشما تو ببند و بهم فکر کن



:: موضوعات مرتبط: داستان های عاشقانه , ,
:: برچسب‌ها: داستان های عاشقانه ,



مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: